• پنج شنبه 1 آذر 03


شعر حضرت حر(دید چون مردان تضرع کردنش)

2172

دید چون مردان تضرع کردنش
کرد طوق بندگی در گردنش
گفت بازا که در توبه است باز
هین بگیر از عفو ما خط جواز
گر دو صد جرم عظیم آورده ای
غم مخور رو بر کریم آورده ای
گفت ای شاهان غلام درگهت
چون در اول من شدم خار رهت
هم مرا نَک پیش تاز جنگ کن
در قطار عشق پیش آهنگ کن
تاخت سوی رزمگه چون شیر مست
خط آزادی ز مولایش به دست
گه سواره گه پیاده جنگ کرد
عرصه را بر لشگر دون تنگ کرد
چون ز پا افتاد آن غرّنده شیر
با تضرع گفت شاها دست گیر
دست گیر ای دست خلّاق قدیر
ای تو بر آدم رسانده روح را
وی تو از طوفان رهانده نوح را
ای تو از یم کرده موسی را رها
کرده در دستش عصا را اژدها
ای مجیب دعوت یوسوف به یم
وی نجاتش داده از ظلمات غم
خواهم اینک جان سپردن در رهت
ماه نو دیدن جمال چون مهت
شه طبیبانه به بالین آمدش
دُر فشان از چشم خونین آمدش
چشم حق بین بر رخ او بر گشود
گفت کای فرمانده ملک وجود
هرگز این طالع نبودم در حساب
که نوازد ذره ای را آفتاب
پر زنان در دامن شه جان فشاند
مرد نامی مُرد نامش زنده ماند
پايگاه رضيع الحسين عليه السلام
شاعر:نیر تبریزی

  • شنبه
  • 26
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 8:21
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران