من و انبوهی از دلواپسی ها
که دارم لشکری از بی کسی ها
تمام کوفه عهدی تازه دارند
برای کشتن تو ای مسیحا
×××
دلم را مثل پیمان ها شکستند
دو دستم را به عهدی تازه بستند
همان هایی که نامه می نوشتند
به استقبال تو خنجر به دستند
×××
دلم مانده ست و داغ جانگدازی
که شد با حرمت نام تو بازی
تنم زخمی، لبم تشنه، دلم خون
امان از این همه مهمان نوازی
شاعر:سید محمد جواد شرافت
- شنبه
- 26
- اسفند
- 1391
- ساعت
- 16:41
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه