آن روز كوفه حال و هوايي غريب داشت
وقتي نگاه ها همه بوي فريب داشت
تنها ترين مسافر شبگرد كوفه بود
آن زائري که همره خود عطر سيب داشت
وقت عبور از صف آهنگران شهر
بر روي لب ترنم أمن يجيب داشت
با ديدن سه شعبه و سر نيزه هايشان
ديگر خبر ز روضهی شيب الخضيب داشت
مجنون و سر سپردهی مولاي خويش بود
يعني تنش براي جراحت شكيب داشت
دارالإماره تشنهی خون شهيد بود
آن روز كوفه حال و هوايي غريب داشت
پيوست عاقبت سر او با سر امام
در كاروان كرب و بلا هم نصيب داشت
- شنبه
- 26
- اسفند
- 1391
- ساعت
- 17:30
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه