• شنبه 3 آذر 03

 علی اکبر لطیفیان

شعر شهادت حضرت مسلم(ع) -(در سلام نماز مغرب بود)

2821
0

 در سلام نماز مغرب بود
مسجد از ازدحام خالی شد
واژه های کلام مردم شهر
از علیک السلام، خالی شد
بین پس کوچه های نامردی
کوفه تنها گذاشت مردش را
با کمی سنگ از سرش وا کرد
روزه داریِ کوچه گردش را
هیچکس بار آن مسافر را
از سر شانه اش پیاده نکرد
وای بر حال منبر کوفه
که از آن مرد استفاده نکرد
کلماتِ که "این چه کاری بود؟"
دائماً راهی صدایش بود
التماسی شبیه "کوفه میا"
سر سجاده ی دعایش بود
هیچکس پا به پای او غیر از
سایه از پشت سر نمی آمد
روشنائی خانه ها رفتند
سایه اش هم دگر نمی آمد
 خواست تا نامه ای اجیر کند
به سوی کاروان نشد که نشد
شرحی از حال ماوقع بدهد
به امام زمان نشد که نشد
 عاقبت مرد بی کس کوفه
سر دارالاماره جایش بود
سر دارالاماره ی کوفه
آن مکانی که از خدایش بود
 گریه می کرد و زیر لب می گفت
با لبی تشنه با دلی گریان
«السّلام علیک یا مظلوم»
«السّلام علیک یا عطشان»
 لب و دندان چه قیمتی دارد؟
لب قاریِ من سلامت باد
هم سرش هم تنش خدا را شکر
سر راه بنفشه ها افتاد
شاعر: علی اکبر لطیفیان

  • شنبه
  • 26
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 17:40
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران