هلال خون، مه خون، ماه اشک، ماه عزاست
	عزای کیست؟ گمانم عزای خون خداست
	خمیده قامت گردون، شکسته پشت فلک
	روانه خون دل از چشم آدم و حوّاست
	پریده رنگ ز رخسار احمد و حیدر
	شراره ی دل زهرا، صدای وا ولداست
	سرشک دیده ی زهرا، روان ز قلب افق
	قد خمیده ی زینب، هلال ماه عزاست
	قسم به جان حسین ای هلال خون برگرَد
	که در تو زخم علمدار کربلا پیداست
	بگو فرات نجوشد که آب تشنه لبان
	در این طلیعه ی خون اشک دیده ی سقاست
	بگو به لاله نروید که چند روز دگر
	ورق ورق به روی خاک، لاله ی لیلاست
	بگو به مهر نتابد که راس پاک حسین
	فراز نیزه چو خورشید روز عاشوراست
	ز گوش دخترکی خون روان بود گویا
	که گوشواره ی او یادگاری زهراست
	حسین بود خدایی، خدا حسینی بود
	از آن زمان که جهان وجود را آراست
	سرشک دیده ی میثم هماره جاری باد
	که اشک دائم او وقف سیدالشهداست 
	شاعر:غلامرضا سازگار
- دوشنبه
- 28
- اسفند
- 1391
- ساعت
- 9:8
- نوشته شده توسط
- یحیی

 
                 
                 
  
   
  
  
  
  
  
  
                                 
                                 
                                 
                                 
                                 
                                
 
     
     
     
     
                
                
ارسال دیدگاه