شب است و دامن صحرا و اشک دیده ی من
گلوی بسته و فریاد ناشنیده ی من
سلام از جگر پاره پاره و دل خون
نثار لاله ی در خاک آرمیده ی من
به جای لاله بریز ای سرشک سرخ زچشم
به قبر گمشده ی اولین شهیده ی من
شکسته سرو گلستان وحی، خیز و ببین
چه کرده بار غمت با قد خمیده ی من
دمی که یاس رخت شد کبود گفتم کاش
به جای بازوی من بسته بود دیده ی من
شبانه بر سر دوش صحابه شد تشییع
جنازه ی تو و جان به لب رسیده ی من
به لاله های بهشتی بگو که گریه کنند
به یاد غنچه ی با تازیانه چیده ی من
مزار مخفی یارم ستاره باران شد
به اشک های شب از دیدگان چکیده ی من
به تربت تو نوشتم زخون دل کاین جاست
مزار حامی از خویش، دل بریده ی من
شنیده می شود از بیت بیت (میثم) ما
هماره قصّه ی غم های ناشنیده ی من
شاعر:میثم
- پنج شنبه
- 1
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 7:1
- نوشته شده توسط
- علی
ارسال دیدگاه