در آفتاب تو انوار کبریاست مدینه
به سویت از همه سو چشم انبیاست مدینه
اگر چه غریبی نشسته بر در و بامت
هماره با دل ما نامت آشناست مدینه
تو همچو حلقه ی انگشتر و نگین شریفت
تن مقدس پیغمبر ص خداست مدینه
به بیت فاطمه س و باب جبرئیل تو سوگند
تو قبله ی دل مایی خدا گواست مدینه
به هر طرف که نهم روی خویش روی دل
به مسجد الّنبی و مسجد قباست مدینه
هنوز چشم تو محو است بر نماز محمّد ص
هنوز بانگ بلالت به گوش ماست مدینه
هنوز از جگر نخل سبزهای تو بر پا
صدای ناله ی العفو مرتضاست مدینه
هنوز از نفس جبرئیل، گوش دلت را
نوای روح برانگیز هل اتاست مدینه
نیازمند به ناز طبیب نیست وجودم
که در نسیم مسیحایی ات شفاست مدینه
کجا به خاک بقیعت نشسته یوسف زهرا س؟
که گرم زمزمه و ناله ی دعاست مدینه
به اشک دیده ی مهدی عج به خون سینه ی زهرا س
مزار فاطمه س و محسنش کجاست مدینه؟
صدای ناله ای از کوچه می رسد به گمانم
صدای ناله ی جانسوز مجتباست مدینه
چرا خراب نگشتی در آن غروب غم افزا؟
که فاطمه س زخدا مرگ خویش خواست مدینه
به آفتاب تو نقش است جای ضربت سیلی
که روز تو چو شب تیره غم افزاست مدینه
سئوال میکنم از تو بگو به حق پیمبر ص
به روی فاطمه س سیلی زدن رواست مدینه؟
سرشک دیده ی مولا گذشت از سر هستی
اگر چه گریه ی او در تو بی صداست مدینه
شاعر:استاد سازگار
- پنج شنبه
- 1
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 7:15
- نوشته شده توسط
- علی
- شاعر:
-
استاد حاج غلامرضا سازگار
ارسال دیدگاه