مسمار...در سوخته...آتش...ماتم
یک زن...در و دیوار...و یک دنیا غم
با لهجه ی درد...داد زد حیدر...وای...
ناموس علی و اینهمه نامحرم...!!!؟
****
در ِ خانه از فرط کینه شکسته
و زهرای شهر مدینه شکسته
نفس میکشد...درد دارد...گمانم
که چند استخوانی ز سینه شکسته...!
*****
آب و سجاده دست و پا بکنید
روز و شب هی خدا خدا بکنید
حال مادر وخیم تر شده است
همه این روزها دعا بکنید...!
هرگاه دلت گرفت، دل محرم کن
یاد حرم و... پرچم و... اشک و...غم کن
با مادر سادات بیا روضه و بعد
برخیز و کمی چایی هیئت دم کن...!.
شاعر:نیما نجاری
- پنج شنبه
- 1
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 12:52
- نوشته شده توسط
- علی
ارسال دیدگاه