دست دشمن بر ستم وا شد نمی دانم چرا
بسته بیت حقّ تعالی شد نمی دانم چرا
روبهان بر گرد پیر خویش گردیدند جمع
شیر حقّ تنهای تنها شد نمی دانم چرا
سرو قدّ مادر طاووس علیّینِ وحی
در جوانی چون کمان تا شد نمی دانم چرا
قتل محسن، خانه ی آتش زده، روی کبود
اجر احمد ص سهم زهرا س شد نمی دانم چرا
داغ زهرا س ، داغ محسن، اشگ غربت، خونِ دل
مزد زحمت های مولا شد نمی دانم چرا
صورتی کز شرم در محراب می انداخت گُل
نیلگون از جور اعدا شد نمی دانم چرا
در سقیفه بود شورایی که تا دامانِ حشر
قتل آل الله امضا شد نمی دانم چرا
خاک قبر مریم بیتِ امیرالمؤمنین ع
شسته با قبر دو عیسی شد نمی دانم چرا
ما همه فرزند زهراییم «میثم» کز ازل
داغ مادر قسمت ما شد نمی دانم چرا
شاعر:میثم
- پنج شنبه
- 1
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 15:14
- نوشته شده توسط
- علی
ارسال دیدگاه