شهر آبستن غم هاست خدا رحم کند
شهر این بار چه غوغاست خدارحم کند
بوی دود است که پیچیده، کجا می سوزد؟
نکند خانه ی مولاست خدا رحم کند
همه ی شهر به این سمت سرازیر شدند
در میانِ کوچه دعواست خدا رحم کند
هیزم آورده که آتش بزنند این در را
پشت در حضرت زهراست خدا رحم کند
همه جمع اند و موافق که علی را ببرند
و علی یکه و تنهاست خدا رحم کند
بین این قوم که از بغض لبالب هستند
قنفذ و مغیره پیداست خدا رحم کند
مادر افتاد و پسر رفت ز دست، درد این است
چشم زینب به تماشاست خدا رحم کند
مو پریشان کند و دست به نفرین ببرد
در زمین زلزله برپاست خدا رحم کند
ماجرا کاش همان روز به آخر می شد
تازه آغاز بلاهاست خدا رحم کند
غزلم سوخت، دلم سوخت، دل آقا سوخت
روضه ی ام ابیهاست خدا رحم کند...
شاعر:یاسر مسافر
- جمعه
- 2
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 6:19
- نوشته شده توسط
- علی
- شاعر:
-
یاسر مسافر
ارسال دیدگاه