چگونه خانه ی ما بي تو بي بهار نباشد
چگونه دخترتو ؛بي تو بي قرارنباشد؟
تمام شهركه درفكر نبش قبر تو هستند
چگونه دست علي سمت ذوالفقارنباشد؟
سه ماه گريه و هرروز بدتر از ديروز
چگونه چشم من ازفرط گريه تار نباشد؟
كسي نبود بگويد به مردم اين شهر
لگد به پهلوي مادر كه افتخارنباشد
و يا كه مادري افتاد پيش نامحرم
دو دست بسته يك مرد خنده دارنباشد
كسي نبود بگويدكه مادرم بايد...
...ميان اين در وديوار ؛در فشارنباشد
هزارمرتبه گفتم بمان بمان مادر
هزارمرتبه گفتم كه رهسپارنباشد
شبي نديدم ازاين سوي خانه دربستر
سفيدي پراين باغ لاله زارنباشد
مگر كه مي شود اين مرد دلشكسته شبي
زداغ مادرآن طفل سوگوارنباشد
شبي نبود كه بابا به قبر او نرود
شبي نبود كه او زائر مزار نباشد
مهدی نظری
- شنبه
- 3
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 4:35
- نوشته شده توسط
- علی
ارسال دیدگاه