مثل گذشته بال و پر دارم ؟...ندارم
حال بپر، بال بپر، دارم؟...ندارم
بی اطلاعم این که این مردم چه کردند...
با معجرم، اما خبر دارم ندارم
گفتند: می آید پدر،... یعنی می آید؟
اصلاً مجالی تا سحر دارم؟ ندارم؟!!
***
عمه کمک کن آن توانی را که با آن
این پرده را از طشت بردارم ندارم
***
سر را گرفت و با خودش هی فکر می کرد
یعنی دوباره من پدر دارم ؟... ندارم
هر چند زخمی ام ولی از زخم هایت
زخمی بگویی بیشتر دارم ندارم
ا دیدن تو دردها از یاد من رفت
پس بعد از این دردی اگر دارم ندارم
شاعر:علی اکبر لطیفیان
- دوشنبه
- 5
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 4:56
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه