گره افتاده به کارم چه کنم نیمه ی شب
خسته و زار و نزارم چه کنم نیمه ی شب
خواب بودم که ز ناقه به زمین پرت شدم
رفته از درد، قرارم چه کنم نیمه ی شب
کاش می شد که خبردار شود عمّه ی من
دور از ایل و تبارم چه کنم نیمه ی شب
یک بیابان ومن بیکس وتنها و غریب
وای اگر جان بسپارم چه کنم نیمه ی شب
از همان دور، کسی می رسد انگار کمک
مادر آمد به کنارم چه کنم نیمه ی شب
خیلی آرام شدم در بغلش، خوابیدم
سر به زانو نگذارم چه کنم نیمه ی شب
ناگه از خواب پریدم نفسم گیر افتاد
زجر بود و دلِ زارم چه کنم نیمه ی شب
آن چنان زد لگدی ، پخش شدم رویِ زمین
رو به امدادِ که آرم چه کنم نیمه ی شب
لکنت آمد به سراغم دهنم ریخت به هم
گره افتاده به کارم چه کنم نیمه ی شب
- پنج شنبه
- 3
- مهر
- 1399
- ساعت
- 17:56
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
-
محسن راحت حق
ارسال دیدگاه