• دوشنبه 3 دی 03


شعر شهادت حضرت رقیه(کاش می شد که پدر بار دگر باز ایی)

939

کاش می شد که پدر بار دگر باز ایی
من نشینم به گنار تو گل زهرایی
کاش می شد که پدر حال مرا می دیدی
از سرو صورتم از عمه تو می پرسیدی
کاش می شد که ببینی که پرم بشکسته
بارها از سر ناقه شده جسمم خسته
کاش می شد که ببینی سر من داد زدند
پیش چشم عمو عباس عمه را می زدند
کاش می شد که پدر باز مرا ناز کنی
گره از کار دل خسته ی من باز کنی
کاش می شد که به پایم نگری
با طلوعی تو مرا از دل این شب ببری
شاعر:حمید کریمی

  • دوشنبه
  • 5
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 5:7
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران