نه چراغ پیش رویم که دلیل راه باشد
نه کسی که پرسم از او، چو ره اشتباه باشد
نه یکی ز همرهانم، که ز دست من بگیرد
نبود مگر که یاد تو، خدا گواه باشد
شده ام اسیر دشمن، کشدم به هر دیاری
بجز از محبّت تو، چه مرا گناه باشد
گهی از خراش خاری، نگهی کنم به پایم
گهی از خیالت ای گل، نظرم به راه باشد
نکنم شکایت از تو، که خبر نگیری از من
که به من هرآنچه خواهی، همه دلبخواه باشد
دلم آرمیده عمری، همه زیر سایۀ تو
نتواند این دل اکنون، که جدا ز شاه باشد
نکند خیال دشمن، که نباشدم پناهی
ز سفر اگر بیاید، پدرم پناه باشد
ز ادب به پای هر گل، بنهاده سرگیاهی
چه شود اگر حسان هم، به تو گل گیاه باشد
- دوشنبه
- 5
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 5:8
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه