• دوشنبه 3 دی 03


غزل شهادت حضرت رقیه(کوه هم جای تو مي بود، فرو می افتاد)

1100

 کوه هم جای تو مي بود، فرو می افتاد
مثل افتادن ناگاه سبو، می افتاد
جای چشم تو که چون رود به هر سو می ریخت
چشم خورشید اگر بود ز سو می افتاد
فکر صد فاجعه در ذهن زمین می چرخید
وَ زمان؛ باز در اندیشه ی شومی افتاد
نونهال از عطش و داغ به خود می پیچید
داس می آمد و گلبرگ از او می افتاد
بانگ بابا که - کسی نیست مرا...؟! - بر می خاست
عمّه در ناله و افغان و عمو می افتاد
چه کشیدی تو در آن دشت، خدا می داند
چشم هایت که بر آن زخم گلو می افتاد
داغ آن باغ خزان دیده چنان بود که آه -
سرو هم جای تو می بود فرو می افتاد
آسمان بار امانت نتوانست کشید
از خجالت عرقش بر تن آن دشت چکید.
 شاعر:سید اکبر سلیمانی

  • دوشنبه
  • 5
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 12:16
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران