آنقدر ازدل ناله بی پروا کشیدم
آخر سرت را نیمه شب اینجا کشیدم
تا شام هرمنزل شما را می شناسند
ازبس که روی خاک عکست را کشیدم
پیشانی و پلک و لب و گونه همه زخم
با این همه عکس تو را زیبا کشیدم
هر بار که یاد ازعمو کردم نشستم
یک مشک پاره برلب دریا کشیدم
زخمی شده دیگر سرانگشتان دستم
ازبس که از پا خار در صحرا کشیدم
من را ببر این چند روزی که نبودی
اندازه ی یک عمر از دنیا کشیدم
- دوشنبه
- 5
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 15:25
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه