به کُنجِ دِیر و خرابه، دلم عزا دارد
برای درد دل من، خدا شفا دارد
اذیتم کنید تا، شبم سحر گردد
چرا کنم ناله؟ دلم خدا دارد
خبر رسانده برایم، فرشتهای در خواب
که میهمان امشب، مرا دوا دارد
قسم به لبهای سیاه و سرخ پدر
سه ساله میدهد احسان، هر آنچه را دارد
به سینی و سر و بوسه، چو شام من آغاز
شب قشنگ سه ساله کی انتها دارد؟
صدای صوت حزینت به گوش عالم بود
ز بس که نیزه بخورده، عجب صدا دارد
چه رد محسوسی، رویت به خود دارد
گمان که زخم بدی هم، سر از قفا دارد
میان کوه لبت جلگهای ز خون دیدم
به چشمه چشمهی خون، روزنه نما دارد
به یاد خانهیمان در مدینه، ای بابا
خواب در آغوشت، بَه، عجب صفا دارد
شاعر:حمیدرضا بشیری
- سه شنبه
- 6
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 5:1
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه