• دوشنبه 5 آذر 03


روضه حضرت رقیه(آن شب سپهر ديده او پر پر ستاره بود)

1085

 آن شب سپهر ديده او پر پر ستاره بود
داغ نهفته در جگرش بي شماره بود
در قاب خون گرفته چشمان خسته اش
عكس سر بريده و يك حلق پاره بود
شيرين و تلخ ، خاطره هاي سه سال پيش
اين سر نبود بين طبق يادواره بود
طفلك تمام درد تنش را زياد برد
حرفي نداشت عاشق و گرم نظاره بود
با دست خسته معجر خود را كنار زد
حتي كلام و درد دلش با اشاره بود
زخم نهان به روسري اش را عيان نمود
انگار جاي خالي يك گوشواره بود
دستش توان نداشت كه سر را بغل كند
دستي كه وقت خواب علي گاهواره بود
در لابلاي تاول پاهاي كوچكش
هم جاي خار هم اثر سنگ خاره بود
ناگاه لب گشود و تلاطم شروع شد
درياي حرفهاي دلش بي كناره بود
كوچك ترين يتيم خرابه شهيد شد
اما هنوز حرف دلش نيمه كاره بود
شاعر:مصطفی متولی

  • سه شنبه
  • 6
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 5:24
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران