زينب گرفت دست دو فرزند نازنين
ميسود رويِ خويش به پاي امام دين
گفت اي فداي اكبر ِ تو جانِ صد چو آن
گفت اي نثار اصغر ِ تو جانِ صد چو اين
"عون" و "محمد" آمده از بَهر ِ عونِ تو
فرماي تا رَوَند به ميدان اهل كين
فرمود: كودكند و ندارند حرب را...
طاقت علي الخصوص كه با لشگري چنين
طفلان ز بيم جان نسپردن به راهِ شاه
گه سر بر آسمان و گهي چشم بر زمين
گشت التماس ِ مادرشان عاقبت قبول
پوشيدشان سلاح و نشانيدشان به زين
اين يك، پي ِ قتال دوانيد از يسار
و آن يك، پي ِ جدال بر انگيخت از يمين
بر اين يكي ز حيدر كرّار مرحبا
بر آن دگر ز جعفر طيّار آفرين
گشتند كشته هر دو برادر به زير تيغ
شه را نماند جز علي اصغر كسي معين
شاعر:سروش اصفهانی
- چهارشنبه
- 7
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 6:25
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه