• جمعه 2 آذر 03


غزل حضرت عبدالله ابن حسن(عمو رسیدم و دیدم؛ چقدر بلوا بود)

3288
1

 عمو رسیدم و دیدم؛ چقدر بلوا بود
سر تصاحبِ عمامه ی تو دعوا بود
به سختی از وسط نیزه ها گذر كردم
هزار مرتبه شكر خدا كمی جا بود!
ثواب نَحر گلویت تعارفی شده بود
سرِ زبان همه جمله ی - بفرما- بود
عمو چقدر لبِ خشكتان ترك دارد!
چه خوب می شد اگر مشك آب سقا بود
زنی خمیده عمو رد شد از لبِ گودال
نگاه كن؛ نكند مادر تو زهرا بود
برای كشتن تان تیغ و نیزه كم آمد
به دست لشگریان سنگ و چوب حتی بود!
تمام هوش و حواس سپاه كوفه و شام
به فكر جایزه ی بردنِ سر ما بود
بلند شو؛ كه همه سوی خیمه ها رفتند
من آمدم سوی گودال، عمه تنها بود
 

  • چهارشنبه
  • 7
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 12:39
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران