به عشقت دل ببستم من ز اندوهت شکستم من
ز پشت پرده خیمه طرفدار تو هستم من
فرستادم عزیزانم به سویت ای همه جانم
بدان بیش از خم زلفت ز غمهایت پریشانم
سپاه از بی کسی داری روان کردم به دلداری
دو گل را تا نمایند از عزیز فاطمه یاری
بنالند در غمت محنت به تنهایی تو غربت
پریشانی پریشانت ز آهت ناله در حیرت
توئی و لشکر اعدا شدی تنهاتر از تنها
ز درد بی کسی هایت فدایت ای گل زهرا
بیاوردی به خیمه گه دو دسته گل ز قتلگه
نشسته خون گلهایم به روی چهره ات ای مه
ز خون دیدم وضویت را کنم نفرین عدویت را
بمانم کنج خیمه تا نبینم شرم رویت را
- چهارشنبه
- 7
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 15:1
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه