• جمعه 2 آذر 03


شعر عبدالله بن الحسن(دور از چشم دشمنان … پنهان … می روم لا افارق عمی)

1047
-1

دور از چشم دشمنان … پنهان … می روم لا افارق عمی
گرچه با افت و خیز تا میدان میروم … لا افارق عمی
توی ان خیمه ها هوا کم بود ، نفسم تند می زند عمه
خیمه گشته برای من زندان می روم لا افارق عمی
اینقدر پشت من نکن گریه ، یا که دنبال من نیا عمه
بسته ام با عموی خود پیمان … می روم لا افارق عمی
 یوسف من درون گودال است من به قصد شفا ز پیراهن
با فراز و نشیب تا کنعان می روم لا افارق عمی
یک نگاهی به سمت میدان کن در کنار حسین یک گرگ است
تیز کرده برای او دندان … می روم لا افارق عمی
زیر شمشیر و نیزه می ماند جسم قرآن ناطقم … ای وای
بدنش پاره پاره ی قرآن … می روم لا افارق عمی
تا که از پا زمین بیفتم من … تا که از تن سرم جدا گردد
تا که از پوست ، دست ، آویزان … می روم لا افارق عمی
شاعر:مجتبی حاذق

  • پنج شنبه
  • 8
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 4:14
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران