• دوشنبه 3 دی 03


شعر حضرت عبدالله بن الحسن(هیچ كس چون من به كار عشق مشتش وا نشد‏)

1199
1

هیچ كس چون من به كار عشق مشتش وا نشد‏
هیچ جانبازی چو من در قتلگه شیدا نشد
دست هایم ضربه گیر تیغ ها شد هر طرف
‏هیچ دستی مثل دست من سپر این جا نشد
شیوه اعجاز دستم دشمنان را کور کرد
‏دست موسی هم نصیبش این ید و بیضا نشد
می کند دست و سرم از رهبرم دفع بلا
‏حیف چون سقا دو دستم هدیه بر زهرا نشد
تو به مقتل هم یتیمان را نوازش  می کنی
‏هیچکس چون تو برای این دلم بابا نشد
ناله های غربتت شد قاتل جانم عمو
‏به که با زن ها اسیری رفتنم امضا نشد
تا قیامت ای عمو از عمه ام شرمنده ام
‏او حریف این سماجت های بی پروا نشد
چون که آهنگ اسیری را شنیدم در حرم
‏خواستم با عمه باشم ای عمو اما نشد
شاعر:محمود ژولیده

  • پنج شنبه
  • 8
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 5:0
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران