میان معركه لبریز گریه ها شده بود
پرنده ای كه ز صیّاد خود جدا شده بود
به نام خالق هستی، برای یاری شاه
وَ با اجازه ی زهرا ز خیمه پا شده بود
كبوترانه به گودیِّ قتلگه پر زد
برای درد یتیمیِ خود دوا شده بود
نماز آخر عمرش به روی پیكر شاه
وَ با امامت شمشیرها ادا شده بود
جوان ترین حسن كربلا برای عمو
ز دست، دست كشید و تمام پا شده بود
پس از شهادت او پیرمردها گفتند
چه قدر مثل جوانیِ مجتبی شده بود
برای گریه ی بر مجتبای كرب و بلا
همین بس است كه مهمان نیزه ها شده بود
نوشته اند كه بر سینه ی عمو، جان داد
چگونه بر بدن قطعه قطعه جا شده بود؟
«اسیر»، نوكر این خانواده شد زیرا
لبش به ذكر و ثنای حسین وا شده بود
شاعر:حمید رمی
- پنج شنبه
- 8
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 5:34
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه