• دوشنبه 3 دی 03


شعر حضرت عبدالله بن الحسن(هر چند به یاران نرسیدم که بمیرم)

1191
0

هر چند به یاران نرسیدم که بمیرم
دیدار تو تو می داد امیدم که بمیرم
دیدم که نفس می زنی و هیچ کست نیست
من یک نفس این راه دویدم که بمیرم
با هر تب افسوس نمردم که نمردم
در خون تو این بار امیدم که بمیرم
با دیدن هر زخم تو ای مزرعهٔ زخم
از سینه چنان آه کشیدم که بمیرم
می گفتم و می سوختم از نالهٔ زینب
وقتی ز تنت نیزه کشیدم که بمیرم
شادم که در آغوش تو افتاده دو دستم
در پای تو این زخم خریدم که بمیرم
شاعر:حسن لطفی

  • پنج شنبه
  • 8
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 5:44
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران