• پنج شنبه 13 اردیبهشت 03


شعر حضرت عبدالله بن الحسن(گلشن توحيد را فصل شهادت مى‏رسد)

1160
-1

گلشن توحيد را فصل شهادت مى‏رسد
لاله آزاد مردى را طراوت مى‏رسد
اى عموى مهربانم بوى بابا مى‏دهى
از تماشاى تو كامم را حلاوت مى‏رسد
غم مخور گر سائل روى تو شد شمشيرها
كودك ايثار با دست سخاوت مى‏رسد
سنگر اميد را خالى ز جانبازى مبين
اين زمان رزمنده‏اى از نسل غربت مى‏رسد
اى طبيبى كه كنون خود مبتلاى نيزه‏اى
غم مخور مرهم براى زخمهايت مى‏رسد
ظلمت از هر سو احاطه كرده نورت را بگو
صبر كن اى تيرگى آن ماه طلعت مى‏رسد
هردم از زخم زبانى مى‏شود پاره دلت
يا كه از سر نيزه بر جسمت جراحت مى‏رسد
لاله‏هاى سر زده از خون تو پامال شد
بر گل رخسار تو دست شرارت مى‏رسد
بعد دستانى كه شد در علقمه از تن جدا
دست تير و نيزه بر جسمت چه راحت مى‏رسد
مى‏دهم از دست تاب و سخت بى تابى كنم
چون به تاب گيسويت دست شقاوت مى‏رسد
ناله وا غربت اهل حرم را گوش كن
ارث سيلى بعد تو ديگر به عترت مى‏رسد
طفلم اما غيرت محضم مرا با خود ببر
تا نبينم بر حرم دست اسارت مى‏رسد

  • پنج شنبه
  • 8
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 6:2
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران