• دوشنبه 3 دی 03


شعر حضرت قاسم بن حسن(بيـا امـام نازنينم بار دگر ترا ببينم)

1092
1

 بيـا امـام نازنينم     بار دگر ترا ببينم
بيا بيا کـه مـن بجـز تـو کـس ندارم
از بس زدم نفس نفس ـ نفس ندارم
يـتـيـم مجـتـبـايـم     که زير دست و پايم
ببين که من به سختي  دو ديده مي گشـايم
بيا عمو عمو جان    بيا عمو عمو جان ((2
 بيا که من ديده براهم    دارد تماشـا حجلگاهم
جز سنگ و نيزه کس نمي گيرد نشانم
مثـل دلـم ببين شکسته اسـتخـوانـم
هستي مراد و پيرم   به گيسويت اسيرم
خواهد دلم تـرا من  بـبـيـنـم و بميـرم
بيا عمو عمو جان    بيا عمو عمو جان ((2
کي مي کني يادي تو از من  افتـاده ام در چنگ دشمن
گفتم يتيمم سويم از هر سو دويدند
تمـام آنهـا بـا لـگـد نـازم خريدند
به جان عمه زينب   جانم رسيده بر لب
داماد را که ديده     به زير سـم مرکب
بيا عمو عمو جان    بيا عمو عمو جان (2)
در موج خون افتاده قاسم     بيـا ببين جـان داده قاسم
بيـا ببين تـو مـاه کنعـان حسن را
اي بي کفن بر من مهيا کن کفن را
در خيمه کن تماشا    تو جان سپردنم را
در حجـلگـاه قاسم     پيچيده بوي بـابـا
بيا عمو عمو جان    بيا عمو عمو جان (2)

  • پنج شنبه
  • 8
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 8:32
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران