• شنبه 8 اردیبهشت 03


شعر حضرت قاسم بن حسن(باز بوی بهار آمده است)

1096

 باز بوی بهار آمده است
سینه ها را قرار آمده است
چشمه جاری کرامت حق
از دل کوهسار آمده است
سفره دار مدینه را امشب
پسری گلعذار آمده است
که برای کریم آل عبا
سند افتخار آمده است
مژده بر نسل نوجوان بدهید
که به آنها نگار آمده است
باز هم لطف حق عظیم آمد
پسر حضرت کریم آمد
تا که چشمان خویش وا میکرد
ملک از ذوق جان فدا میکرد
هرچه دل بود با خودش می برد
در مسیر خدا رها میکرد
حسن آن شب ز شوق تا خود صبح
به همه سائلان عطا میکرد
مادرش هم کنار گهواره
تا زمان سحر دعا میکرد
وقت خوابش برای لالایی
فقط عباس را صدا میکرد
هرکه در کوی عشق عازم شد
بخدا که گدای قاسم شد
ما تو را از همان ازل دیدیم
چشمهای تو را غزل دیدیم
کهکشان تو را رصد کردیم
قمر و زهره و زحل دیدیم
تا به میدان طف درخشیدی
روی لب های تو عسل دیدیم
در دل کارزار عاشورا
تا تورا گرم در جدل دیدیم
 در سپیدی چشمهای حسین
خاطرات یل جمل دیدیم
ضرب دست تو کار دشمن ساخت
ازرق شام را ز پا انداخت
پدرت گوشوار عرش خداست
مادر تو عروس آل عباست
طینتت نور و کوثر و یاس است
چونکه مادربزرگ تو زهراست
نوه ی حیدری و این صفتت
از شگرد نبرد تو پیداست
خوش به حالت که عمه ات زینب
و عمویت امام عاشوراست
قاسمی و پسر عموهایت
اکبر و اصغر و امام دعاست
در فرار از تو دشمنت رذل است
چونکه استاد تو اباالفضل است
عشق از واژه های نابت بود
مبحث اصلی کتابت بود
سیزده ساله رهبر عشقی
کربلا اوج انقلابت بود
جانفدا کردنت به پای عمو
از دعاهای مستجابت بود
آن بلای عظیم عاشورا
نه قضا بلکه انتخابت بود
پای تو بر رکاب اگر نرسید
بالهای ملک رکابت بود
فصل سرد مرا بهاری کن
مثل بابات سفره داری کن
شاعر:محمد بیابانی

  • پنج شنبه
  • 8
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:37
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران