بر آخرین امید عمو پشت پا مزن
پا بر زمین مکش و چنینم صدا مزن
با العطش شرر به دل ما سوی مزن
داماد شرحه شرحه چه خوش قد کشیده ای
بر حجله ات بیا و تو رنگ عزا مزن
جانم بخواه لیک تو هم مثل اکبرم
حرفی ز آب با من بی هم نوا مزن
از غربتت هر آن چه که خواهی بگو ولی
حرفی ز درد سینه تو با مجتبی مزن
ای کاش که عموی تو می مرد قاسمم
در پیش چشم خون شده ام دست و پا مزن
پلکی بهم بزن اگرت نای حرف نیست
بر آخرین امید عمو پشت پا مزن
از بس که پیکرت ز سنان بهره مند شد
کوتاه بود قد تو اما بلند شد
شاعر:مجید خضرایی
- شنبه
- 10
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 4:13
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه