آن که این گونه به خون قامت او غلتیده است
«سیزده بار زمین دور قدش گردیده است»
این گل تر که چنین خفته به خون پیکر او
صورتش را لب شیرین حسن بوسیده است
به رکاب حسرت بوسیدن پایش باقیست
ین نهالی است که بر سرو، قدش بالیده است
دشمن و دوست همه محو تماشای ویاند
لشگر حُسن ببین تا چه بساطی چیده است!
این قیامت قد از آن خیمه کمی دور کنید
مادرش تا که نبیند که کفن پوشیده است
این تن زیر سم اسب عدو رفته ز کیست؟
که لبش بر رخ زیبای عمو خندیده است
آن قدر خوب و عزیز است گل باغ حسن
که شه از اکبر خود بیشترش بوسیده است
رفت تا این تن گلگون به حرم، زینب گفت:
بشکند دست پلیدی که گلم را چیده است
«سائلا» بر در کاشانه او گر نگری
بینی آن جا که چهها کرده، چهها بخشیده است
شاعر:حسن واشقانی فراهانی
- شنبه
- 10
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 4:15
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه