میروم بیقرار و بی پروا
میروم لا اُفارِقُ عَمِّی
میروم که دلم شده دریا
میروم لا اُفارِقُ عَمِّی
میروم عاقبت به خیر شوم
همدم قاسم و زهیر شوم
واپسین لحظه های عاشورا
میروم لا اُفارِقُ عَمِّی
هر دلی در خروش میآید
غیرت من به جوش میآید
قد و بالام کوچک است اما
میروم لا اُفارِقُ عَمِّی
بعد عباس و قاسم و اکبر
آه دیگر پس از علی اصغر
بی فروغ است پیش من دنیا
میروم لا اُفارِقُ عَمِّی
صبر کردن دگر حرام شده
آه حجّت به من تمام شده
بشنوید این صدای قلبم را
میروم لا اُفارِقُ عَمِّی
هر طرف تیر و نیزه و دشنه
همه لشکر به خون او تشنه
مانده تنها عموی من تنها
میروم لا اُفارِقُ عَمِّی
منم و بغض ناگزیری که
منم و لحظة خطیری که
چشم دارد به دست من بابا
میروم لا اُفارِقُ عَمِّی
میدهم من تمام هستم را
سپرش میکنم دو دستم را
در رگم خون مادرم زهرا
میروم لا اُفارِقُ عَمِّی
بین طوفان نیزه و خنجر
میروم تا شوم چنان اکبر
ارباً اربا ، مقطع الأعضاء
میروم لا اُفارِقُ عَمِّی
شاعر:یوسف رحیمی
- شنبه
- 10
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 5:2
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
یوسف رحیمی
ارسال دیدگاه