امتحان عشق چون در کربلا آغاز شد
کودکی ششماهه بین عاشقان ممتاز شد
هر گلی کز شاخه افتاد و به خاک و خون تپید
باغبان عشق آمد با گلش دمساز شد
بین هفتادو دو گل یک غنچه نشکفته بود
کان هم آخر روی دست باغبانش باز شد
غنچه می خندید امّا باغبانش می گریست
یک چهان اندوه و غم ، بِنهُفته در این راز شد
نازم آن پروانه ی بی بال و پر را ! کز وفا
جان نثار شمع خود ، بی ناله و آواز شد
- شنبه
- 10
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 16:44
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه