سوغات شام
«چشم گریان سویت از شام خراب آورده ام»
«خیز، ای لب تشنه از بهر تو آب آورده ام»
گر بپرسی داغ تو با سینه خواهر چه کرد
قامت خم گشته یی بهر جواب آورده ام
اشک، سرخ، چهره زرد و تن سیاه و موسفید
اینهمه سوغات از شام خراب آورده ام
اشک می بارم ز داغ چارساله دخترت
گر چه پرپر شد گلت با خود گلاب آورده ام
همرهم زین العباد این حجت دادار را
جان و تن مجروح از بزم شراب آورده ام
- پنج شنبه
- 30
- دی
- 1389
- ساعت
- 14:55
- نوشته شده توسط
- مهدی نعمت نژاد
ارسال دیدگاه