چگونه خاک بریزم به روی زیبایت
که تو بخندی و من هم کنم تماشایت
به غیر گریه ی بی اشک تو جواب نبود
برای ناله هل من معین بابایت
مزار کوچک تو پر شده ست از خونت
بخواب ماهی من در میان دریایت
مرا ببخش عزیزم که جای قطره ی آب
به یک سه شعبه برآورده ام تقاضایت
چگونه جسم تو پنهان کنم که میدانم
به وقت غارتمان می کنند پیدایت
بخواب در دل این خاک تا کمی وقت است
که بعد از این شود آغوش نیزه ها جایت
بیا رباب که این شاید آخرین باریست -
که خواب می رود او با نوای لالایت
اگر نشد که شود سایه ی سرت امروز
به روی نیزه شود سایه سار فردایت
شاعر:محمد علی بیابانی
- یکشنبه
- 11
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 4:18
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه