• جمعه 2 آذر 03


شعر حضرت علی اصغر(اولین روز است که بی گهواره می گردی علی)

7892
25

 اولین روز است که بی گهواره می گردی  علی
 یک شبه مادر برای خود شدی مردی علی
 آخرین باری که بستم بند این قنداق را
 بر دلم افتاد که دیگر بر نمی گردی علی
بیشتر شرمنده می سازی پدر را گریه کن
بس کن این لبخند تو اشکم در آورد ی علی
 زانویت را جمع کردی بس که پر دردی علی
 باز کن از ساقه ی تیر انگشتان خود
 نیست هم بازی تو بیپاره ام کردی علی
 بی تعادل هستی ، ماتم چگونه با سرت
 حجم تیر حرمله را تاب آوردی علی
 می زنی لبخند پیدا می شود سر های تیر
 عاقبت دندان شیری هم در آوردی علی


 

  • یکشنبه
  • 11
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 4:41
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران