اصغر گلی از،باغ بهشتم
از ازل بوده،این سرنوشتم
گشتم کرب و بلایی
جانم گشته فدایی
پدرجان پدرجان
بابا بابا حسین جان۳
هل من معینت،بابا شنیدم
در بین دشمن،غربتت دیدم
گریه کردم برایت
تا که شوم فدایت
پدرجان پدرجان
بابا بابا حسین جان۳
فرزندت اصغر،گردیده مستت
جان می دهم من،بر روی دستت
تیر دشمن رسیده
حلقومم را بریده
پدرجان پدرجان
بابا بابا حسین جان۳
خنده زنم بر،روی چو ماهت
بر اصغر انداز،آخر نگاهت
تیر خورده بر گلویم
بر تو من آبرویم
پدرجان پدرجان
بابا بابا حسین جان۳
از چه پدرجان،قدت خمیده
آخر سربازت،از ره رسیده
دعا کن من بمیرم
غربتت را نبینم
پدرجان پدرجان
بابا بابا حسین جان۳
- پنج شنبه
- 14
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 10:18
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
رضا یعقوبیان
ارسال دیدگاه