سخن دیگر نمی گویی، چرا ای طفل سرمستم
چرا با این لب عطشان، تو جان دادی سر دستم
علی جانم، علی جانم، علی جانم، علی جانم(2)
در آغوش پدر ناگه، به مثل غنچه پرپر شد
لب خشک علی اصغر، ز اشک چشم من تر شد
علی جانم، علی جانم، علی جانم، علی جانم(2)
شده قنداقه پر خون و لب خشکیده اش خندان
بیایید از حرم بیرون که اصغر آمد از میدان
علی جانم، علی جانم، علی جانم، علی جانم(2)
غم ششماهه سربازم براه من شده سنگین
ز قطره قطره خون او، کنم رخسار خود رنگین
علی جانم، علی جانم، علی جانم، علی جانم(2)
شاعر:غلامرضا سازگار
- یکشنبه
- 11
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 5:13
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
استاد حاج غلامرضا سازگار
ارسال دیدگاه