از روی دست حضرت ارباب پر کشید
شش ماه ای که میل به ماندن دگر نداشت
سوی نگاه کوچک او سمت آسمان
فکری به جز غریبی بابا به سر نداشت
اتمام حجت پدرش را که می شنید
از چابکیِ تیر سه شعبه خبر نداشت
وقتی که دست و پا زدنش سخت گشته بود
جز با تبسمی که به بابا نظر نداشت؟
وقتی میان خیمه و خیل سپاه ماند
دیگر حسین جز غم و خون جگر نداشت
زینب به ناله گفت که ای مهربان اخا
"ای کاش هیچ وقت ربابت پسر نداشت"
شاعر:سید سعید پور هاشمی
- یکشنبه
- 11
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 7:3
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه