به خاک می کِشی از بس عزیز من پا را
کنار پیکر خود می کشی تو بابا را
ز دست می روم آخر بیا و رحمی کن
مکش به پیش نگاهم به خاک و خون پا را
بس کشیده تنت را به هر طرف دشمن
شمیم موی تو پُر کرده است صحرا را
مسیح خیمۀ زینب نفس نداری تا
دوباره زنده نمایی مسیح زهرا را
برای آن که گلم را به خیمه ها ببرم
خبر کنید ز گلشن تمام گل ها را
تمام قامت او در عبای من جا شد
شکست تیشۀ دشمن، درخت طوبی را
شاعر:سیدمحمد جوادی
- یکشنبه
- 11
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 16:13
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه