عبٌاس ، یعنی چون قمر ، در ساحت کربِ بلا
عبٌاس ، یعنی بِخردی ، مجذوب در عینِ وِلاء
سقٌاء ، علمدار و مَطَر، پاک از نژاد و از گهر
ایثار چون صدهانفر ، اسطوره در دشت بلا
عبٌاس ، یعنی عاشقی ، دلدادگی ، مهر و وفا
عبٌاس ، یعنی معتضد در صحنه ی «حول ولا..»
باب الحوائج ، بوالفضل، با مشک خود در مُحتمَل
بوی نسیم وی گهر ، خاک قدم هایش طلا
عبٌاس یعنی مشتعل ، در شور و شهدِ وصلِ وی
شیعه شده مدیونِ او ، خلقی به عشقش مبتلا
فریادِ حقٌ وی : صلا! ، عشقش دهد ما را جلا
راه گریزی نیست چون ، از پیروی از این علاء
در یک کلام : اسطوره یِ خدمت به این خلقِ خدا
درس است ، درس کربلا ، درس است درس کربلا.
- چهارشنبه
- 14
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 4:51
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه