• دوشنبه 3 دی 03


شعر نذر حضرت عباس(ع)(نوشتم ردیفی که آخر نیفتد)

1312

نوشتم ردیفی که آخر نیفتد
که با این بهانه دلاور نیفتد
اگر واژه ی سنگ هم باشد آن را
به نوعی بگویم کبوتر نیفتد
که این ماجرا را از اول؟ از آخر؟
چگونه بگویم برادر نیفتد؟
دو دستش برید و از اسبش زمین خورد
چگونه بگویم که با سر نیفتد؟
چرا این ردیف آخرش این چنین شد؟
چرا سرنوشت غزل بر "نیفتد"
نگاه زنی از بلندی به گودال
الهی که چشمش به خنجر نیفتد
نبینم که اینگونه افتاده باشی
تو برخیز... تا اینکه دختر نیفتد
از اسبش زمین خورد و با خود دعا کرد
که چشمش به چشمان مادر نیفتد
گذشتم از این شعر و تکرار آن... چون
فقط خواستم او مکرر نیفتد.
َشاعر:سید علی رضایی

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 4:53
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران