سر و جانم فدای جان سقا
فدای آن لب عطشان سقا
به من از ماه این عالم نگویید
مَهَم باشد رخ تابان سقا
کند روشن تمام عالمین را
سپیدی سر دندان سقا
درون هیئت ارباب عالم
شدم من ریزه خوار خان سقا
چه می شد مثل اشک یک سه ساله
شوم چون قطره ی باران سقا
به زیر بارش باران دعا کن
مرا از خویش ای سقا رها کن
شاعر:جعفر ابوالفتحی
- چهارشنبه
- 14
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 6:0
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه