• جمعه 2 آذر 03


شعر مرثیه حضرت ابوالفضل عباس(ع) (تيغ ازكمين دو دستِ تنم را گرفت و بُرد)

1248

 تيغ ازكمين دو دستِ تنم را گرفت و بُرد
تا گاهواره پَر زدنم را گرفت و بُرد
از پشت نخل هاي شريعه تبر به دست
گل برگ‌هاي ياسمنم را گرفت و بُرد
يك دشت نيزه حُرمتِ سي سال منصبِ
ساقيِ تشنه‌ها شدنم را گرفت و بُرد
يك لشكرِ حسود و هزاران هزار تير
اميدِ آب داشتنم را گرفت و بُرد
تيري تمامِ آرزويم ريخت رويِ خاك
مشكي كه بود در دهنم را گرفت و بُرد
رويي كه با سكينه شوم رو به رو نبود
چَشمانِ رو به رو شدنم را گرفت و بُرد
ضربِ عمودِ‌ آهنم انداخت بر زمين
در خاك و خون توانِ تنم را گرفت و بُرد
سويِ خودش كشيد مرا هر كسي رسيد
با نيزه عضوي ازبدنم را گرفت و بُرد
با چكمه تيرهاي تنم را شكست و ريخت
آن بي‌حيا كه پيرهنم را گرفت و بُرد
دستي كريم بر سرِ‌ زانو سرم گذاشت
با بوسه بوسه اش مَحَنم را گرفت و بُرد
تا خيمه رويِ شانه‌ي قد كمانيش
داغِ ز شرم سوختنم را گرفت و بُرد
ديدم ز نيزه وقتِ اسيري به كوچه ها
زنجير دستِ سينه‌زنم را گرفت و بُرد
شاعر:علیرضا شریف

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 7:29
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران