تيغ ازكمين دو دستِ تنم را گرفت و بُرد
تا گاهواره پَر زدنم را گرفت و بُرد
از پشت نخل هاي شريعه تبر به دست
گل برگهاي ياسمنم را گرفت و بُرد
يك دشت نيزه حُرمتِ سي سال منصبِ
ساقيِ تشنهها شدنم را گرفت و بُرد
يك لشكرِ حسود و هزاران هزار تير
اميدِ آب داشتنم را گرفت و بُرد
تيري تمامِ آرزويم ريخت رويِ خاك
مشكي كه بود در دهنم را گرفت و بُرد
رويي كه با سكينه شوم رو به رو نبود
چَشمانِ رو به رو شدنم را گرفت و بُرد
ضربِ عمودِ آهنم انداخت بر زمين
در خاك و خون توانِ تنم را گرفت و بُرد
سويِ خودش كشيد مرا هر كسي رسيد
با نيزه عضوي ازبدنم را گرفت و بُرد
با چكمه تيرهاي تنم را شكست و ريخت
آن بيحيا كه پيرهنم را گرفت و بُرد
دستي كريم بر سرِ زانو سرم گذاشت
با بوسه بوسه اش مَحَنم را گرفت و بُرد
تا خيمه رويِ شانهي قد كمانيش
داغِ ز شرم سوختنم را گرفت و بُرد
ديدم ز نيزه وقتِ اسيري به كوچه ها
زنجير دستِ سينهزنم را گرفت و بُرد
شاعر:علیرضا شریف
- چهارشنبه
- 14
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 7:29
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه