شعرم شده سرشار شمیم حرم تو
با خاطره ها دلخوشم و با کرم تو
با خاطره هایی که شده دار و ندارم
دارد همه ی کودکیم بوی غم تو
انگار که از کوچه ی ما می گذرد باز
سنج و کتل و پرچم و طبل و علم تو
این بوی خوش کندر و اسفند و گلاب است
از آه دم دسته ی لبریز دم تو
ای اهل حرم میر و علمدار نیامد
سقای حرم سید و سالار نیامد
رد شد همه ی دسته از این کوچه و انگار
یک عمر شدم عاشق و بیمار و گرفتار
برسینه زنان، مویه کنان رد شد و، کارم
افتاد به دستان ابالفضلِ علمدار
غیر از من و هم دین من و ایل و تبارم
عالم همه محتاج نگاهش شده بسیار
دیوار حسینیه شده محتشم او
اصلاً شده انگار طنین در و دیوار:
ای اهل حرم میر و علمدار نیامد
سقای حرم سید و سالار نیامد
گلواژه ی اشعار خدا بود ابالفضل
اسطوره ی احسان و وفا بود ابالفضل
چشمان نجیبش حرم پاک دلان شد
شاه ادب و حجب و حیا بود ابالفضل
میدان همه در سیطرۀ چشم علی بود
در کشمکش معرکه تا بود ابالفضل
وقتی که پدر آمد و دستش به کمر بود
در قلب حرم هروله ها بود: ابالفضل
ای اهل حرم میر و علمدار نیامد
سقای حرم سید و سالار نیامد
دریا شده دیوانه و محو ادب او
ای جان به فدای ترک روی لب او
فهمیده ام از شور همه ارمنیان که
افتاده به دل های جهان تاب و تب او
فرزندِ علی، جانِ علی، ماهِ قبیله
پنهان شده در برق نگاهش نَسَب او
شرمنده شده و دخترکی... آه بمیرم
آب آوریش کاش نمی شد لقب او
ای اهل حرم میر و علمدار نیامد
سقای حرم سید و سالار نیامد
این آخر دلداده گی و آخر دین است
یک مشک و دوتا دست که بر روی زمین است
حالا همه ی دشت شده قبضه ی عباس
یک دشت که نه، قبضه ی او عرش برین است
حالا منم و نیمه شب و دفتر شعرم
شعری که اگر خوب، اگر بد همه این است
حالا منم و نیمه شب و عطر گل یاس
حالا منم و نم نم باران که چنین است
ای اهل حرم میر و علمدار نیامد
سقای حرم سید و سالار نیامد
شاعر:محسن کاویانی
- چهارشنبه
- 14
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 13:30
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه