پوشیده است روت چرا پیش همسرت
شاید کبودتر شده روی منورت
دارم فدای شرم و حیای تو می شوم
دیگر شکسته هیبت مرد تناورت
هی آه می کشی نکند درد می کشی
این دستمال چیست چرا بسته ای سرت؟
فکر دلم نباش کمی درد و دل بکن
این نیمه ی تو است نشسته برابرت
انگار زخم هات دهن باز کرده اند
چون سرخ تر شدند دو سه جای پیکرت
غم خانه کرده اند پسرهات خانه را
اما نپرس از دل و از حال دخترت
دستان او به دسته ی دستاس کوچک است
رحمی بکن به کوچکی اش جان مادرت
حالا برات هر چه توان مانده جمع کن
یک دفعه پا شو، پر بکش از کنج بسترت
بگذار عطر و بوت بپیچد به خانه مان
نگذار چاه باشد و نجوای حیدرت
شاعر :علي اصغر ذاكري
منبع : حسينيه
- چهارشنبه
- 14
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 18:57
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
ارسال دیدگاه