• یکشنبه 30 اردیبهشت 03


شعر حضرت عباس(گیر مرثیه گو! شاعرا! قلم بر دست)

1375

 گیر مرثیه گو! شاعرا! قلم بر دست
به یاد دست قلم بر به سوی دفتر دست
بزن درون دوات این قلم به نیت غسل
مگو بدون طهارت از آن مطهر دست
ببین ظهور "ید الله فوق ایدیهم "
که حیدر است به حق دست و این به حیدر دست
بریده دست امان نامه آوران بادا
که پای دادن جان داده با برادر دست
چه غم که زخم ببارد ، احد شود تکرار
که بر نداشت دمی حیدر از پیمبر دست
دمی ز یاد گل یاس تشنه غافل نیست
که روی آب کند قاب عکس اصغر دست
یقین شرار جگرهای تشنه با او بود
که دید آب چو آتش شده ست و مجمر دست
عبث نبود لب خشک تر نکرد از آب
نخورد آب که یابد به حوض کوثر دست
نوشت : عشق ، فتوت ، ادب ، عطش ، ایثار
قلم به کف علمش بود وگشت دفتر دست
ببین به غیرت و همت ، وفا ، علمداری
که دست شد قلم از تن ولی علم در دست
چو تیر خورد به مشک آبروی دریا ریخت
که یک حرم پی یک مشک بود یک سر دست
مطیع امر ولی هر که می شود ز ادب
به روی چشم گذارد به امر رهبر دست
به جای دست نهادن به چشم خود عباس
گذاشت تیر که او را نبود دیگر دست
"چگونه سر ز خجالت بر آورم بر دوست "
نه مشک آبی دارد نه آب آور دست
علی به مهد زدش بوسه و حسین به خاک
چه نقشی اول دست و چه بردی آخر دست
اگر چه بار گناهان به دوش سنگین است
شفیعه آورد از او به روز محشر دست
بیار مشکل خود را مبین به بی دستیش
که دست او شده مشکل گشا تر از هر دست
 

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 7:33
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران