در جوانی غم تو پیر مناجاتم كرد
مادرت فاطمه در سجده ملاقاتم كرد
دست دادم كه كسی جز تو كرم ننماید
لیك دست كرمت قبلۀ حاجاتم كرد
تا لب تر شدۀ مشك لبم را بوسید
لب خشك تو گرفتار مكافاتم كرد
كودكان حرم شیر خدا تشنه چرا؟
عاقبت آب، زمین خوردۀ ساداتم كرد
علم و مشك من و دست، ز هم پاشیدند
دم شمشیر تو امروز چه خیراتم كرد
گریۀ دختركان گرچه دلم را میسوخت
گریۀ مشك من سوخته دل، ماتم كرد
تا كه بر پای تو افتاد دو دست قلمم
حقتعالی مَلَك مُلك سماواتم كرد
هرچه تیر است در این دشت مرا بوسیده
جذبۀ عشق تو كانون بلیّاتم كرد
شاعر:محمد سهرابی
- پنج شنبه
- 15
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 7:35
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه