ناز این دلبر خوش چهره کشیدن دارد
نمک عشق ِ اباالفضل چشیدن دارد
تیغ کافیست، ترنج از سرراهم بردار
مات یوسف شدن انگشت بریدن دارد
راضی ام! زلف بیفشان و زمین گیرم کن
صید تو ظرفیت درد کشیدن دارد
هروله سعی وصفا، یاد تو انداخت مرا
صحن بین الحرمین ست دویدن دارد
حق بده، دست به سوی کمرش بُرد حسین
داغ تو داغ بزرگی ست،خمیدن دارد
اضطراب حرم ازتشنگی مشک تو نیست
بی علمدارشدن، رنگ پریدن دارد
سربازار نباید به تو می خندیدند
جگر ِ گریه گریبان دریدن دارد
اشکهایت سرنی حرفِ دلِ زینب بود
مگراین چادر ِ پُر وصله خریدن دارد؟!
- پنج شنبه
- 15
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 8:28
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه